آدم الان فکر ميکنه خدايي کف ميکنه از اون همه خفقان... شايد اگه اين "آزاديهاي" چند سال اخير نبود تا به حال يه اتفاقاتي افتاده بود... اين آزاديها شد مثل سوپاپ زودپزاي استاندارد ايراني ! حالا هم شايد اين سختگيريهاي دوباره باعث خير بشه... اين دخترايي که ما ميبنيم بعييده که زير بار برن... کلا از انقلاب به اين ور اگه نگاه کنيم بچه ها پر رو ترو پر رو تر شدن... اصلاً عقده اي شدن همه انگار... از بس که خفقان بوده... حالا اين وسط طرف اومده گفته که ورود زن ها به استاديومهاي ورزشي آزاد بشه... اخه يکي نيست بگه الاغ... با دست پس ميزني با پا پيش ميکشي... خودت ميفهمي چه کار داري ميکني..زنايي که حق ندارن لباس تنشونو خودشون انتخاب کنن اخه ديگه ورزش ديدنشون چيه.... يه عده ساده هم ذوق ميزنن که واي چه خوب ميشه اگه اينطور بشه...
اصلاً بايد دليل وحشت اين مردا از ما زن ها رو پيدا کرد... دوست دارم يه بيست صفحه بنويسم راجع بهش... ايا قدرت ما زنها اونقدر زياده که اينقدر از ما وحشت دارن ؟ يا اينکه..... حوصله ندارم بي خيال !
نکته ۱ : چند نفر ف ي ل ت رشکن خواستن و چون اين وبلاگ خودش فيلتره ميذارم توي اون وبلاگم اينجا
نکته ۲ : در ضمن به آدماي تنبلي که گفتن که حوصله ندارن دنبال فيلترشکن بگردن و خواستن که مطالبه اينجا رو در اون وبلاگم هم بذارم.. ميگم که اين همون چيزيه که رژيم جمهوري اسلامي مي خواد : بي خيال شدن و بي حوصلگي .....
2006/04/25
( البته دختري در کار نيست... خيلي نزديک بود که بدبخت بشم... به پيشنهاد اين خانم رفتم تست حاملگي دادم ديدم آخيش خبري نيست.... )
-مادر الهي فدات بشم من بيا يه کم اشپزي ياد بگير فردا وقته شوهرته -مامان کي مي خواد شوهر کنه.. ديگه اون زمون گذشت -آهاي ور پريده اين حرفا چيه ؟ -مامان ديگه کسي شوهر نميکنه آخه.. هر کي مي خواد با هر کي ميپره -ما به بقيه کار نداريم.. ابروي خانوادگي ما در گروي شوهر کردن توئه.. بيا اينجا ببينم يه چند تا غذا يادت بدم که ايندفعه ميرم مکه هي نخوايد از بيرون غذا بگيريد... -مامان بسه اين بار هفدهمه تو ميري مکه ديگه شورشو در اوردي
-ساكت شو بچه.. مگه من چيم از شهلا خانم کمه که اون بيست و پنج بار رفته من هفده بار... ما بيخود که انقلاب نکرديم - مامان بس کن اخه تو چت شده ؟ من خودم وبلاگتو خوندم که سي سال پيش مينوشتي.. تو که خيلي با اين چيزا مخالف بودي -واي خدا مرگم بده.. هنوز اون وبلاگ پاك نشده ؟! خدا بگذره از سر تقصيرات من با اون وبلاگ -مامان مغزه تو هم شستشو دادن -ساكت شو بچه تو هنوز هيچي نميفهمي.. مثل اون موقعهاي من همش تو خط صکص و پسر بازي هستي.. ولي بيا و مثل من توبه کن تا به راهه راست هدايت بشي... من زماني که ايران به انرژي هسته اي دست يافت ديگه به رژيم جمهوري اسلامي ايمان اوردم... بلافاصله بعدش رفتم جزو بسيج شدم و با برادرانو خواهرن بسيجي شروع کرديم به مبارزه با بدحجابي....
-حالا چي هست اين انرژي هسته اي ؟! -چه ميدونم من.. برو يه کم كتاب بخون ميفهمي! -مامان تو رو خدا راست بگو.. به اون چيزايي که تو وبلاگت مينوشتي اعتقاد داشتي خودت
؟ - نه دختر جان اونا همش اداي روشن فکري بود.. وبلاگ بود.. وگرنه واقعيت چيزه ديگست... -حالا کي داري ميري مکه؟ -يک ماه ديگه ..خودش طلبيده ..اخه ديگه بايد برم.. بايد پوز زن عموتو بزنم فکر کرده فقط خودش ميتونه تند تند بره مکه -مامان توي وبلاگت خوندم که سي سال پيش نوشته بودي توي ايران حتي کومونيستا هم به سن پنجاه شصت که ميرسن مذهبي ميشن !!!
-اي مادر جان حرف اون وبلاگو نزن که داغ ميکنم من.. کجا دار ميري بچه ؟!! دارم باهات حرف ميزنم!! -مامان دوست پسرم منتظرمه -اهاي دختر حواست باشه... اون پرده لامصبو مواظب باش... -مامان بس کن ديگه اينا حرفا مال دوره زمونه شما بود ! -غلط کردي بچه صد سال ديگه هم بگذره همينه که هست... اگه بفهمم بي پرده شدي خودم خونتو ميريزم...آبروي خانوادگي ما در گرو اون يه ذره پردست بچه جون ! -مامان من بيست سالمه احساس دارم آدم هستم عقل دارم -مرده شور ريخت تو رو ببرن با احساست... شيرمو حلالت نميکنم اگه بفهمم با اون پسر نره خرخوابيدي
-دادشم حق داره هر چند تا دوست دختر داشته باشه ولي من نه... آخه چرا ؟! پس مگه تو نبودي که توي وبلاگت دم از برابري زنو مرد ميزدي؟! -گفتم بهت بچه جون اون وبلاگا فقط حرف بود.. حرف خام... اداي روشن فکري... ولي توي واقعيت از اين خبرا نيست.. زن زنه... مرد هم مرده.. اينو توي گوشت فرو کن که ما زن ها آفريده شديم واسه مردا... اينم توي گوشت فرو کن که رابطه با مردا فقط با ازدواج ممکنه... ديگه هم نميخوام بحث کنم ........
( امان از پيري که جووني خودش يادش بره )
با عرض شرمندگي... من فکرم منحرف نيست ها... ولي خدايي به اين عکس نگاه کنيد... اخه اون دو تا سبزا که دو طرف کيک زرد گذاشتن چيه مثلا !!! .... خدايا يه عقلي به بعضيا بده !!!
2006/04/23
با عرض شرمندگي که پينگ ميکنم فقط مي خواستم بگم اينو حتماً ببينيد :اين 2006/04/22
دختر بيست سالشه... خواستگار زياد داره ولي قصد ازدواج نداره تا اينکه يکي از مرداي فاميل بعد از بيست سال از اروپا مياد ايران و يه دل نه صد دل عاشق دختر ميشه.... مرد پونزده سال از دختر بزرگتره ولي خوب ازدواج باهاش اقامت در اروپا رو تضمين ميکنه... قيافش هم که بد نيست پول هم که داره.... سنش يه کم بالاست ولي خوب ميگن بعد از عقد علاقه خود به خود به وجود مياد ! .... با هم ازدواج ميکنن و دختر با هزار اميدو آرزو بله رو ميگه.... روياي زندگي در اروپا و آزادي شبو روز واسش نذاشته.... کارا درست ميشه و دختر ميره اروپا..... واي چقدر همه چيز جالبه براش.... همه چيز جديده... ازدواج.. کشور جديد.. يه مردي که حسابي دوستش داره.... ديگه چي مي خواد؟ چند ماهي ميگذره و دختر کم کم احساس ميکنه که واي چقدر با مرد اختلاف سن داره... اصلاً اون چيزايي که اون مي خواد مرد نميخواد...
دختر لذت ميبره از بيرون رفتن.. رقصيدن.. مست کردن.. ولي مرد ديگه بعد از بيست سال زندگي در اروپا اين چيزا واسش تکراريه... اونقدر بيرون رفته اونقدر رقصيده اونقدر مست کرده اونقدر با زناي مختلف توي بستر رفته که ديگه فقط مي خواد يه زندگي آروم داشته باشه غافل از اينکه يه دختره بيست ساله با يه زن خونه دار چهل ساله خيلي فرق داره.... دو سال ميگذره ديگه وقته بچه دار شدنه.... دختر فکر مينکه من بچه مي خوام ؟ مي خوام که اين مرد باباي بچم باشه ؟ مردي که پونزده سال از خودم بزرگتره ؟ ..... وقتي وضع زناي طلاق گرفته رو ميبينه تصميم مي گيره که بچه داره بشه.... اخه ميگن که با اومدن يه بچه توي زندگي همه چيز درست ميشه.. همه مشکلات حل ميشه !
بچه دار ميشن... واي چه لذتي داره مادر شدن... انگار با اومدن اين بچه عشق و علاقه مرد به دختر صد برابر ميشه... باز هم همه چيز جالبه... مادر شدن.. مردي که صد برابر دوستش داره واسه اينکه واسش يه پسره کاکل زري اورده ....مدتي همه چيز خوبه ولي باز زندگي برميگرده به حالت اول... باز همون مرد سرد... مردي که واقعاً عاشق دختره ولي نميدونه که دختر چي مي خواد... سعي هم نميکنه خواسته هاي دخترو براورده کنه... انگار که ديگه به هر چي ميخواسته برسه رسيده... دخترحالا بيستو پنج ساله شده سني که يه دختر تازه ميفهمه کي هست و چي مي خواد و تازه بايد بره توي خط ازدواجو اين حرفا...
ديگه بقيشو نمينويسم... اين سرنوشت يکي از آشناهامه که چند ماه پيش جدا شد... تلاش هاي ما اطرافيان براي منصرف کردنش هم بيهوده بود.... کي اين وسط مقصره ؟ چرا دخترا به خاطر زندگي در خارج به همچين ازدواجايي تن ميدن ؟ چرا مرداي "فرنگ رفته" يه کم بيشتر فکر نميکنن قبل از اينکه عروس پستي پيدا کنن ؟ چرا هنوز خيليا فکر ميکنن علاقه بعد از عقد و پيوند اسلامي به وجود مياد ؟! چرا هنوز خيليا فکر ميکنن با اومدن بچه زندگي استحکام پيدا ميکنه و مشکلات حل ميشه ؟! جواب اين سئوال ها برميگرده به سال ۱۳۵۷... سال سياهي که من درش متولد شدم !!!
2006/04/21
پي نوشت: لينک نظرها واسه خواهران و برادران بسيجي که با فيلتر شکن ميان اينجا
رفتم شهر خريد... اين اصطلاحه ديگه وگرنه توي دهات نيستم که... ديدم واو يه جاي پارک خالي... رفتم جلو... دنده عقب با يه فرمون اومدم داخل... اين پارکينگا رو چي ميگن بهشون به فارسي ؟ پارک دوبله ؟ اينا که پشت سر همه رو ميگم ها... خلاصه برگشتم نشستم توي ماشين که ديدم دو تا ماشين جلوتر
جاي پارک خاليه.... همون موقع يه ماشين اومد يه زن توش.... از اون خيلي خوشگلا و خيلي صکصيا که از دماغ فيل افتادن و فکر ميکنن که ک... آسمون پاره شده و اونا افتادن پايين....
خانم ميخواست پارک کنه و از اونجايي که اين مدل پارکينگ براي هر زني سخته واسه اين خانومه خوشگل هم سخت بود... به جاي اينکه بره جلو دنده عقب بياد از همونجا رفت داخل.... هه هه... من گفتم بايد واستم ببينم اين چه کار ميکنه بد نيست يه کم بخندم... آقا يه فرمون دو فرمون ده تا فرمون پونزده تا فرمون... بيست دفعه عقب جلو.... آخر هم نتونست و وقتي قيافه خندون منو ديد پشيمون شد گازشو گرفت رفت.... حالا خود من دقيقا چند سال پيش در همون مکان دچار همون مشکل شدم و همون جور که داشتم عرق ميريختم و هي عقب جلو مي رفتم ديدم دو تا پسر دارن بهم ميخندن... ديدم بهترين کار اينه که بي خيال بشمو برم ....بي شعورا كلي بهم خنديدن .... آي جواني کجايي که يادت به خير....
کلا زن جماعت راننده بشو نيست به غير از خودم و جمع کثيري از خواهران بسيجي البته ! ;-)
نکته : حرف واسه گفتن يا نوشتن زياده ولي خوب اين افرادي که ميان هي زرت و زرت فحش و دري وري مينويسن باعث ميشن که آدم از هر چي وبلاگو وبلاگ نويسي چندشش بشه !
2006/04/20
پي نوشت : لينک نظر ها واسه يک برادر بسيجي که با فيلتر شکن مياد.... اينجا
وبلاگی با این آدرس پیدا نشد ممکن است آدرس وبلاگ را اشتباه وارد کرده باشید و یا وبلاگ حذف شده باشد Blog not found | ||
اينجاست که آدم از هر چي مرد متنفر ميشه ها..... زن داشته باشي بچه داشته باشي.... بري زن دومو بگيري بدون اينکه زن اول بدونه..... زن دومو حامله کني... بعد از اينکه ميفهمه زن اول داري طلاقش بدي با شکم بالا اومده بگي برو بچه رو بنداز... !!! اميدوارم که اين حقيقت نداشته باشه وگرنه همچين افتضاحي واسه آقاي مهدوي کيا و کلا فوتباليستاي ايراني زياد جالب نيست....البته توي آلمان از اين چيزا زياده ولي ديگه هر کسي ميدونه که نميشه دو تا ازدواج کرد ! وقتي هم با طرف خوابيدي و حامله شد نميتوني راحت بهش بگي برو بنداز... مگه اونجا ايرانه که هر کي هر کي باشه !!!
البته ناگفته نماند که اين زن دوم از قرار معلوم يک کلاهبردار هست وقتي خوب از يه مرد انتظار ميره که اينقدر در برابر زن ها ضعيف نباشه ..... شايد هم همش شايعه باشه کسي چه ميدونه !
( عکس مونتاژه )... چه زناي زشتي هم داره واه واه !
بقيشو بعدا مي نويسم الان بايد برم غذا درست کنم واسه شب که مهمون دارم !
2006/04/14
اگه دولت جمهوري اسلامي چيزي از اطلاع رسوني سرش نميشه ولي خود ما زن ها ميتونيم اين چيزا رو به هم يادآوري کنيم.... فکر ميکنم بحث کردن راجع به اين چيزا خيلي مهم تره از مارک خط چشم و ريمل....!
اطلاع رساني درست فراموش نشود...
2006/04/13
مطلب جديد در اون وبلاگم اينجا
( فرق بين مطالب اين وبلاگ و يک وبلاگ صكصي! )
2006/04/10
All my life I've been waiting
For you to bring a fairytale my way
Been living in a fantasy without meaning
It's not okay, I don't feel safe
I don't feel safe...
Left broken empty in despair
Want to breathe, can't find air
Thought you were sent from up above
But you and me never had love
So much more I have to say
Help me find a way
And I wonder if you know
How it really feels
To be left outside alone
When it's cold out here
Well maybe you should know
Just how it feels
To be left outside alone
To be left outside alone...
I tell ya..
All my life I've been waiting
For you to bring a fairytale my way
Been living in a fantasy without meaning
It's not okay, I don't feel safe
I need to... pray
Why do you play me like a game?
Always someone else to blame
Careless, helpless little man
Someday you might understand
There's not much more to say
But I hope you find a way
پنجشنبه : با يکي از برادرام دعوام ميشه... سر چي؟ سر اينکه من نسبت به خانواده بي تفاوت شدم... خودم که به اونا زنگ نميزنم هيچ... اصلاً حاليم هم نيست که اونا منو دوست دارن... تازه تلفنشونم جواب نميدم... ميگم بابا تلفنو کشيده بودم... ميگه تو چه مرگت شده که هي زرت و زرت تلفنو ميکشي....
ولي بازم آدم فکر ميکنه ميبينه مردا بهترن از زن ها... هر چي فتنه و کينه توي دنيا هست از گور زن ها بلند ميشه.... مادر شوهر, خواهر شوهر, عروس, جاري, زن داداش, اينا همه زن هستند ديگه!!!
نکته : تازه که با دنياي وبلاگ آشنا شدم فکر مي كردم ملت چه بي کارن راجع به زندگي روز مره مينويسن حالا خودم هي زرت و زرت همينا رو مي نويسم ولي خوب ديگه هر کس خودش ميدونه.... ميتونن نخونن ملت... اجباري نيست که :-)
2006/04/08
واقعا نميدونم چي بگم !!! همون هيچي نگم سنگين تره !!!
2006/04/03
( مطلب جديد در اون وبلاگم اينجا ) توي بلاگفا نميشه نوشت
و
دل تمنايي مي خواهد
تمنايي به گستره ي دشت ها و افق ها
تمناي درك شدن ها
تمناي پذيرش ها
و
فهم ها
و تمناي يكي شدن ها
و
چه قدر تنهاست اين دل
تنها و بيكس
نه بود حادثه اي،
از تصادم لحظه هاي درك شدگي
نه وجود گوش شنوايي،
در انحناي واشده ي زمان
زمان درد و دل هاي نهان
و
چه قدر دردناك است
فهم پذيرش سكوت
سكوت متجلي كننده ي حقايق
حقايق يكي نشدن ها
حقايق هجرها و گدازها
و
چه قدر تنهاست رها شدن ها
تنها گذاشته شدن ها
و
پس زده شدن ها
و
چه قدر تنهاتر
مواجه با دورويي ها
اي دل خاموش گير!
و در خويش بگداز!
كه ترا جايي در اين ميانه نيست
دست از تقلاي يافت حقايق بركش!
كه حقايق همه لكه دار شده اند
ترا در سرزمين رياهاي واضح
و حقايق كاذب جايي نيست!
27 مارس 98.... سوئد .... شعر از گيتا صرافی
2006/03/29
توضيح : ايميل كنار صفحه ميگذارم واسه کسايي که خواسته بودند ولي از اونجايي که ايميل گرفتن آسان هست و ايميل جواب دادن سخت هست بنابراين اگر کسي ايميلي مي دهد انتظار جواب نداشته باشد !!!! ( واه واه چه از خود متشکر بيدم من )
:-)
حالا يک نفر توي نظرات نوشته که همه اين وبلاگ و همه آرشيوشو خونده و به نظرش من يا خل هستم يا فاحشه هستم يا داستان پرداز و ملتو سر کار گذاشتم ! جواب به اين شخص : نوشتي که قصد توهين نداري !!! ولي فکر نميکني که نسبت دادن لقب "فاحشه" به يک زن بدترين توهينه ؟! بعدشم من خودم اگه توي يک وبلاگ چند تا مطلب بخونم و ببينم که طرف يا خله يا فاحشه يا ملتو سر کار گذاشته... ديگه وقته خودمو نميگيرم که همه آرشيوشم بخونم چون لزومي نداره !!! حالا اينجا کي "فاحشه" هست و خل ؟ من يا تو ؟!!!!
نسبت دادن لقب "فاحشه" به زنها از طرف مردها فقط نشانه ضعف و كوته بيني مردها هست و بس !
2006/03/24
من از اون آدما هستم که همه جور ميتونن باشن.... بداخلاقه بداخلاق.... مهربونه مهربون... شيطون... كاملا جدي... گرمه گرم... سرده سرد... بدجنس... خوش جنس.... فقط يه چيزي که هيچ وقت نبودم پر حرف بودن هست.. هميشه کم حرف بودم... گاهي خوشحاله خوشحال... گاهي ناراحته ناراحت... گاهي خوش لباس... گاهي شلخته... گاهي با سليقه... گاهي به هم پاش... گاهي خجالتي... گاهي پر رو... بارباپاپا عوض ميشود ! ( البته اينکه اخلاق آدم مثل هواي بهاري باشه با تزوير و دورويي خيلي فرق داره )
......................................................................................................................................
يک مقدار کلمات قلنبه سلنبه استفاده ميکنه ولي خوب گاهي مطالب اجتماعي فرهنگي خوبي داره اين خانم : زنان مقصر اصلي
2006/03/23
عيد نوروز و سال جديد مبارک
هوررررررررررررررررررا
( هر سال دريغ از پارسال ! )
2005/03/22
گيج خوابم دارم غش ميکنم از خستگي.... فقط اينو بنويسم ( براي خودم ) تا يادم نرفته بعدش برم لالا کنم...
امروز يه سه قلو ديدم... اولين بار بود... سه تا دختر ۱۴ ساله سه قلو خيلي نازو خوشگل.... هوس کردم که من هم سه قلو داشته باشم..... مواد لازم: سه عدد مرد... درسته ديگه ؟! واسه سه قلو دار شدن فکر کنم بايد سه تا مرد داشت ؟! خوب يکيشو دارم... دو تا ميخوام....
فردا يه آگهي بزنم توي روزنامه : دو عدد مرد استخدام ميشود... سن سي به بالا.. وزن ديگه از هشتاد بيشتر نباشه که خداييش با هيکل فسقلي من جور در نمياد... ريشو سيبيل هم به هيچ عنوان نداشته باشه... از اون تيپا هم باشه که هر روز دوش مي گيره... از واجدين شرايط تقاضا ميشود با شماره تلفن ۱۲۳۴۵۶۷۸ تماس حاصل فرمايند.... ( اولويت با اعضاي محترم بسيج مي باشد !!! )
.......................................................................................................................
جواب به خانم درياي کانادايي : اين روزا خيلي خسته هستم و بي حوصله ولي خوب اگه بميرم هم وب گردي ميکنم و به خيلي از وبلاگا ميرم و کمابيش ميخونم.... ولي حال و حوصله نظر دادن اصلاً ندارم... اينه که شرمنده خيليا ميشم.... ولي خوب به زور نميشه نظر داد ديگه چه کنم :-)
........................................................................................................................
پي نوشت : يک خانم زيبا و خوش صدا اينجا
2006/03/11
حتماً بايد بنويسم وگرنه يادم ميره .....دارم آلزايمر ميگيرم.......
خدايي يه بچه هفت ساله فکر کنم قشنگ تر بنويسه !
2006/03/09
بيست سال پيش يک مقنعه سرم کردن يه مانتو تنم کردن فرستادنم مدرسه... زار مي زدم و سئوال مي كردم چرا بايد مقنعه سر کنم... ميگفتن چون همه مقنعه سر ميکنن تو هم بايد سر کني وگرنه رات نميدن... رفتم با چشاي گريون مدرسه و تمام روز احساس خفگي مي كردم توي قفس... قفس حجاب...
اون روز خبر نداشتم که حالا حالا ها بايد توي قفس باشم... اون روز فکر مي كردم تنها ايراد دختر بودن همين حجاب داشتن هست ولي کم کم فهميدم که حجاب مشکل اصلي نيست... فکر مي كردم زن خيلي موجود ضعيفي هست و بدبخته ولي کم کم فهميدم که دقيقا برعکسه و اين قدرت زياد زن هست که باعث شده ازش بترسن و بذارنش توي قفس حجاب... به بهونه لطافت.. ظرافت و آسيب پذيري زنو کردن توي قفس و ابتدايي ترين حقو حقوق انساني رو ازش گرفتن...
اونقدر فشار زياد شد که کم کم يه عده زنها باورشون شد که انسان درجه دو هستن و بايد توي قفس باشن... ديگه واسه همه جا افتاد که حق طلاق با مرده و بعد از طلاق بچه هم به مرد ميرسه... براي همه عادي شد که پسر قبل از ازدواج آزاده که هر کار دوست داره بکنه ولي يه دختر اگه تا چهل سالگي ازدواج نکنه همون حق ها رو نداره...
همه باورشون شد که اين حق طبيعي مرد هست که هم زمان چهار تا زن داشته باشه كاملا قانوني... همه باورشون شد که زن اگه کتک ميخوره به خاطر آبروي خانواده بايد سكوت کنه.. بسوزه و بسازه.... خيلي چيزاي ديگه رو هم همه کمابيش قبول کردن... همه چي رفت توي مغز مردم و شستشو داده شد.... حالا ديگه حتي نميشه با تحصيل کرده ها و روشن فکر ها هم در مورد ساده ترين حقوق زن ها بحث کرد... فقط بايد قبول کرد که زن بودن همينه که هست البته زن ايراني بودن! ...
روز جهاني زن International Women's Day
2006/03/07
دومين چهارشنبه در ماه مارس روز ترک سيگاره که ميشه ۸ مارس
من چون به شدت از سيگار و بوي گندش متنفرم ميرم پيشواز
بوي گند کمتر ؟ بدن سالمتر ؟ پول بيشتر ؟ دندوناي سفيدتر ؟ لباي صورتي تر ؟
سيگار نکش ! کوفت بکشي بهتره !
No Smoking Day - Wednesday 8th March 2006
اگه اينو ميخوني و تجربه اي در اين زمينه داري حتماً بنويس شايد به درد کسي بخوره
من هم اگه چيزي يادم بياد توي همين نظرا مي نويسم
لطفا فقط اگر در اين مورد حرفي داريد بنويسيد !
2006/03/03
A man escapes from prison where he has been for 15 years. He breaks into a house to look for money and guns and finds a young couple in bed
He orders the guy out of bed and ties him to a chair, while tying the girl to the bed he gets on top of her, kisses her neck, then gets up and goes into the bathroom. While he's in there, the husband tells his wife
Listen, this guy's an escaped convict, look at his clothes! He probably spent lots of time in jail and hasn't seen a woman in years. I saw how he kissed your neck. If he wants sex, don't resist, don't complain, do whatever he tells you. Satisfy him no matter how much he nauseates you. This guy is probably very dangerous. If he gets angry, he'll kill us. Be strong, honey. I love you
To which his wife responds: He wasn't kissing my neck. He was whispering in my ear. He told me he was gay, thought you were cute, and asked me if we had any vaseline. I told him it was in the bathroom. Be strong honey. I love you too
2006/03/02
پي نوشت: بابا ميدونم جوکش قديمه ولي همين جوري يهو حال کردم بذارمش اينجا... ديگه کتک زدن نداره که !!!